اين کودک مبتلا به سرطان خون بود که در سن سه سالگي بعد از شيمي درماني هاي مکرر و عدم درمان با روشهاي طب مدرن ، با عنايت پروردگار و روشهاي طب سنتي ايران در درمانگاه طب سنتي دکتر حاج طالبي به طور کامل درمان شد و اکنون که 8ساله شده است هيچ اثري از سرطان ندارد
مدارک بيمارستاني قبل از درماني باروشهاي طب سنتي ايران
تشکيل پرونده در مرکز طب سنتي(نمايندگي موسسه حجامت ايران درخراسان شمالي) و مدارک بعد از درمان
متن مصاحبه در سال 1387 در بجنورد انجام شد
از زبان پدر بيمار :
بنام خدا رضا جهانگيري هستم . از محمد آباد مانه سملقان پسر من 2سال قبل سرماخورده شده بود ، خدمت دکتر روستا مون رفتيم ، دو الي سه بار مرتب به همان پزشک مراجعه کرديم ، بعد پزشک روستا گفت بايد شما برويد بجنورد ، دکتر گفت من آزمايش نوشتم ، بجنورد آمديم ، خدمت يکي از پزشکان متخصص اطفال رفتيم ، به محض اينکه بچه را معاينه کرد گفت بايد بستري بشود .
شب خيلي ناراحت بودم، براي بستري کردن بچه به بيمارستان نرفتم ، اما صبح ساعت 9 به بيمارستان رفتيم و پسرم را بستري کردم 16 روز بستري بود ، روزهاي آخر بجاي آنکه بهتر بشود ، حالش بدتر شد ، با استفاده از شياف تب بر ، تب بچه 40 درجه بود ، هرچه دارو مي دادند خوب نمي شد ، بچه وروم کرده بود ودر بدنش راشهاي پوستي ايجاد کرده بود ، هيچ حرکتي نداشت ، من که اين وضع رو ديدم علي رغم اينکه مشکل مالي داشتم ،گفتم بچه ام را از اينجا مي برم ، با دکتر صحبت کردم ،گفت از دست ما کاري ساخته نيست ، بايد بچه ات را به مشهد ببريد ، گفتم چرا بعد از 16 روز اين حرف را مي زنيد ؟ چرا روز اول اين حرف را نزديد ؟ با اجازه شخصي شبانه بچه ام را مرخص کردم ، و به دليل اينکه وضع مالي من خراب بود ، خدمت يکي از دوستان رفتم پول قرض کنم ( پدر بيمار دراين لحظه بغض کرده و گريه ميکند)
ايشان مارا به مشهد برد و يکي الي دوساعت هم منتظر شديم ، 12 شب به مشهد رسيديم ، بچه را بستري کردند ، حالش خيلي خراب بود ، پزشکان بيمارستان مي گفتند بايدآزمايش بشود ، شب و روز از اين بچه آزمايش مي گرفتند ، طوري شده بود که آنقدر از بچه آزمايش گرفته بودند و آمپول زده بودند ، بچه حوصله نداشت حرف بزند و راه برود، به ما خيلي از نظر روحي فشار آمد ، هرکسي چيزي مي گفت ، يکي مي گفت بچه ات راه نمي رود ، ديگري مي گفت شيمي درماني فلان مي شود، ما که تا به آن زمان اون وضعيتها را نديده بوديم ، دکتر بجنورد به داماد ما گفته بود که اين بچه سرطان دارد بايد مشهد برود ، در مشهد پزشک گفت آزمايشات بجنورد به درد ما نمي خورد بايد دوباره آزمايش بدهيم ، صبح همان شبي که به مشهد رفته بوديم پزشک مشهد گفت تشخيص درست است ، بچه شما سرطان خون دارد، خلاصه اينکه ما يک سال مشهد بوديم ، خانه مردم ، هزينه و.....خلاصه تحمل کرديم ، بچه را مرخص کردند و گفتند در هفته که هفت روز است ما بايد 4 روز مشهد باشيم ، مي آمديم به بجنورد مي رسيديم باز دوباره به مشهد مي آمديم . اول هفته اي يک بار آزمايش مغز اسخوان بود ، حالش خراب بود ، بعد هفته اي دو بار آزمايش مغز استخوان مي گرفتند ، تا به يک ماه يک ماه رسيد ، تمام مدارک اين آزمايشات را دارم ، يک پلاستيک فقط مدارک آزمايش مغز استخوان دارم ، يک سري قرص مي دادند که اصلا بچه کاملا حالش خراب مي شد ، خلاصه اينکه خانمم گفت بچه را ببريم خدمت آقا امام رضا (ع) بچه را دخيل کنيم ، هوا خيلي سرد بود بچه را دخيل کرديم، 3 ساعت حرم بوديم جائي هم نداشتيم ، نزديک صبح بود که به خانه زنگ زدم گفتم من به خانه مي آيم ، آمدم بجنورد ، و درخانه يکي از آشنايان گفت که يک پزشکي در بجنورد هست ، تا بحال نرفتيم اما شنيديم دکتر خوبي هست ، خانمم گفت ما خدمت همين دکتر مي رويم حجامت انجام مي کنيم ، تا اينکه خدمت شما ( دکتر حاج طالبي) آمديم ، يک سال قبل خدمت شما آمديم ، بادکش و حجامت انجام داديد ، و داروهاي گياهي تجويز کرديد، يک سال است که شيمي درماني را قطع کرديم ، بچه ام هيچ مشکلي ندارد، هيچ درد سري هيچي هيچي....(باگريه) ادامه مي دهد........ ( تمام اين مطالب را گريه بيان نمودند)
امروز جواب آزمايشات جديدي که شما داديد گرفتيم ، که سالم است و مشکل ندارد، ( پدر بيمار که به شدت گريه ميکند ) مي گويد : آدم بدي نبودم ، از هرکس که مرا مي شناسد بپرسيد ، خداشاهد است صحبت تعريف نيست، از پير و جوان بپرسيد ، از همه مردم بپرسيد آزارم به کسي نرسيده ، و تا بحال اگر بدبختي به در خانه من آمده دست خالي برنگشته ، تا جائي که در توان داشتم به مردم کمک کردم ، هرچه بود خواست الهي بود ، خانمم خيلي زحمت کشيد ، در اين دوسالي که ما براي درمان به همه جارفتيم اين زن خيلي زحمت کشيد ، شب و روز در بيمارستان بود، خانمم به دليل فشارهاي روحي همينجا داشت تمام مي کرد ، از بيحالي بر زمين افتاد ، از اول ، کارگر ساده بودم ، در روستا با تراکتور هاي مردم کار مي کردم ، بخاطر بچه ام به شهر آمدم تو باربري کار مي کردم ، به جائي رسيد که خواهر با دائي ام که در شهر داري کارمند است صحبت کرد، وگفت رضا مي خواهد بچه اش را ول کند ، يعني بدليل مشکل مالي درمان را ادامه ندهد، هزينه خيلي کردم ، من پول نداشتم ، هرچه خرج کردم قرض کرده بودم ، از مردم بود هنوز هم موندم چکار کنم ؟ از تمام آدمهائي که پول گرفتم زنده هستند و مي توانند شهادت بدهند ، بعصي هاشون خدا شاهده که بخشيدند ، آمدم شهرداري درقسمت آسفالت کار ميکنم ، هزينه دکتر زياد نبود ، هزينه داروها خيلي سنگين بود ، که بعضي ها را از هلال احمر مي گرفتم ، مثلا يک نسخه که دويست هزار تومان ميشد ، بايد تائيديه بيما را مي گرفتم من در شهر مشهد غريب بودم جائي را نمي شناختم ، هزينه راه و خرج مسافرت براي ما خيلي مشکل بود، اکثر اوقات مجبور بودم تاکسي تلفني بگيرم ، در طول يک سالي که مدام مشهد بودم دو الي سه ماه فقط بستري بود، در طول هفته که سه روز بجنورد بوديم و بقيه را مشهد مي رفتيم ، بايد در روز 2 الي 3 بار مي رفتيم و آمپولها يش را که شيمي درماني بود مي زديم ، پزشکاني که مي رفتم مي گفتند فقط به خدا توکل کنيد ، هيچ راهي ندارد ، يعني درمان نمي شود،
آدم دو روئي نيستم ، در خانه که هستم ، به همسرم ميگويم چطور بايد جبران کارشما را بکنيم ، به يکي از اقوام مراجعه کردم گفت خيلي تلاش کنم بتوانم برايت پانصد هزار توامن جور کنم ، اما رئيس بانک علي رغم اينکه وضعيت بچه ام را فهميد وام نداد ،
اما استاندار ( مهندس جهانبخش استاندار سابق خراسان شمالي) کمک کرد ، ( با توحه به اينکه در همان زمان من مشاور استاندار بودم با ايشان صحبت کردم و وقت ملاقات گرفتم و اين مرد بزرگ وقتي وضعيت اقاي جهانگيري را ديد به ايشان وام بلاعوض داد)
درمان سرطان در طب سنتي :(اقداماتي که براي اين بيمار انجام داديم )
1- در بيماري که بعد از شيمي درماني مراجعه مي کند ، درمان ، بازسازي شهري زلزله زده است
- پاکسازي خرابيها
- ساخت و ساز
2- اصلاح مزاج :
- باهدف اصلاح
3- بلافاصله حجامت
- با هدف تحريک نه خون گرفتن
- تقويت سيستم ايمني
- سم زدائي
- آنچه که نمي دانيم
4- کنترل بيمار و مراقبت در حين درمان :
- قطع شيمي درماني
- جايگزين مناسب
5- گياه درماني
6- اصلاح تغذيه