درمان مول بدخيم رحم با روشهاي طب سنتي ايران
( معجزه اي که اتفاق افتاد )
Malignancy) - Malignant mole
(متن مصاحبه با بيمار و همسر ايشان در سال 1387) ويدئوي مصاحبه موجود است
اکنون که اين مصاحبه تدوين مي شود روز 8 خرداد 1391 است و اين بيمار يادش رفته است که روزي مبتلا به سرطان بوده است ، و در حال حاضر به زندگي عادي خود ادامه مي دهد.
شروع مصاحبه از زبان بيمار:
از سال 1384در زمستان بود ، مشکل داشتم به پزشک زنان مراجعه کردم تشخيص مول رحم دادند . به مشهد خدمت پزشکان متخصص زنان رفتم و سه بار کورتاژ کردم، در بيمارستان يک سري دارو به من تزريق کردند. بعد از اين من را در بيمارستان نگهداشتند، شيمي درماني را شروع کردند. و بعد من را مرخص کردند، اما مشکلات من وجود داشت. من دوسال مرتب شيمي درماني شدم، يک بار هم عمل جراحي شدم، بعد از عمل، داروهاي شيميائي را ادامه دادم. شيمي درماني برايم خيلي عوارض داشت، حالت تهوع شديدي داشتم و بي حال مي شدم، مدام مي خوابيدم، چشمهايم طوري مي سوخت که فکر ميکردم دارم کور مي شوم، احساس مي کردم داخل چشمهايم يک عالمه شن ريختند، نمي تونستم جائي رو ببينم، سردرد مي شدم، گوشم خيلي صدا مي داد، دستهايم داشت کبود مي شد، انگشتانم زخم شده بود، انگشتان پا و ناخن هاي پا و دستم کبود مي شد، حالت تهوع اش از همه بدتر بود، نفخ شديدي داشتم روز به روز اضافه وزن پيدا مي کردم، ضعف شديد داشتم، هرچه مي خوردم احساس سيري نمي کردم، موهاي سرم و مژه هام ريخت، اينهمه شيمي درماني در طول دوسال هيچ فرقي براي من نداشت و اصلا بهبودي نداشتم، و روز به روز حالم رو بدتر مي کرد، بي حالتر و ضعيف تر مي شدم، همه زندگي من مختل شده بود ،وقتي براي شيمي درماني به مشهد مي رفتم و مي آمدم در خانه مدام خواب بودم، بلند مي شدم چيزي مي خوردم حالت تهوع مي گرفتم، نه مي تونستم به بچه ام و نه به کارهاي خانه ام برسم، خيلي بي حوصله شده بودم، پزشکان مي گفتند با اين وضع بايد درمانها را ادامه بدهم، من مدام شيمي درماني مي شدم مقدار BHCG پائين مي آمد و به محض ترک درمان دوباره بالا مي رفت، يعني در طول 20 روز بعد از شيمي درماني دوباره آزمايشاتم غير نرمال مي شد، انگار که اين همه درمان هيچ اثري نداشت و الکي بود، من علاوه بر اين آزمايش ، بخاطر شيمي درماني که مي شدم مدام آزمايشات کنترلي هم مي دادم
ادامه مصاحبه از زبان همسر بيمار:
زندگي براي همه مون مختل و سخت شده بود مخصوصا براي بچه ام، هر هفته در ميان، بايد به مشهد مي رفتيم، و شيمي درماني مي کرديم، براي بچه ام سخت بود، مادر کنارش نبود، همسرم را مي برديم بستري مي کرديم، اول که کورتاژ کردند گفتند خوب مي شود، سه بار کورتاژ کردند و بعد شيمي درماني کردند گفتند خوب مي شود ولي خوب نشد، دوز شيمي درماني را بيشتر کردند ديدند خوب نشد، عمل هيسترکتومي را انجام دادند، BHCG صفر شد و بعد از 20 روز دوباره عود کرد، اول به ما گفتند با 3 بار شيمي درماني تمام است، اما هي روز به روز بدتر شد و ما بايد هر دوهفته براي شيمي درماني مي رفتيم، در بيمارستان کمسيون گرفتند، و ما تمام آزمايشات و انواع مختلف سي تي اسکن و ام ار اي انجام داديم، دو سال ما واقعا زندگي نداشتيم فقط دنبال پزشکان بوديم، خودشان مانده بودند که بايد چکار کنند. خدا واقعا مارا دوست داشت که اينجارا ( مرکز درماني طب سنتي دکتر حاج طالبي ) پيدا کرديم، در اين مدت با توجه به اينکه بيمه نفت بودم خيلي هزينه کرديم، براي هزينه ها وام گرفتم ، فکر کنيد بايد شما به مشهد مسافرت کنيد يک هفته بمونيد آنجا هم با داروهاي گران قيمت و هزينه اي مسافرت و بستري که سنگين بود، در طول اين مدت سه بار آزمايش صفر شد باز دوباره عود کرد، هر بار که صفر مي شد مي گفتند تمام شد، باز در طول 20 الي 40 روز دوباره به مقدار اوليه بر مي گشت ، چه آزمايش خوب بود چه نبود ما بايد آزمايشات را هر 15 روز يک بار چک مي کرديم، اول فکر مي کردند مول خوش خيم است، اونها هم فکر نمي کردند که مول بد خيم باشد، متاسفانه اين مول بدخيم بود، و خيلي نگران بودند که به جاي ديگر سرايت کند، البته من با پزشکان معالج صحبت کردم که اگر درمان ميشه، من خارج از کشور برم، اما آنها گفتند هرجائي بخواهيد بروئيد درمانتان شيمي درماني است ، تهران مي خواستيم بريم باز گفتند درمان شما همين است، و اين روند دو سال و نيم زندگي ما را فلج کرده بود و بدون نتيجه بود، خيلي سخت بود خيلي سخت .......
تااينکه يکي از همکاران من گفت يک پزشک بنام دکتر حاج طالبي در شهر مان آمده، و يک کتاب بنام بيماران لاعلاج دارد، و من اين کتاب را گرفتم و کامل مطالعه کردم، خيلي در من تاثير گذاشت و بعد براي درمان با روشهاي طب سنتي به مرکز درماني شما مراجعه کردم، ما يک بار براي انرژي درماني رفتيم بدجور سر ما کلاه گذاشتند، در مشهد گفتند يک اقائي آمده و انرژي درماني مي کند، سه جلسه رفتيم، فهميدم کلاهبردار است، به ايشان زنگ زدم، و گفتم کساني به تو مراجعه مي کنند که از همه جا نا اميد شده اند، چرا با مردم اين کار را مي کنيد، ادعا مي کرد رايگان ويزيت مي کند بعد داروهاي گران قيمت مي داد، اوايل مي گفت من پزشکم و به بيمارستان امام رضا مي روم و در بيمارستان قائم بيمار ويزيت مي کنم، بعد به ايشان گفتم مدارکتان را نشان دهيد گفت تو مدرک مي خواهي؟ يا مي خواهيد خانم شما را درمان کنم، بعد گفتم شما اول ادعا کرديد که من پزشکم، گفت نه، بيماران مخفبانه مرا مي برند و انرژي درماني در بيمارستان انجام مي دهم .
خلاصه اينکه من کتاب شما را کامل خواندم و در سطح شهر تعريف شمار را شنيدم و خدمت شما آمدم. يک روز هم به شما گفتم بيماري ما خيلي سنگين است ما مشهد رفتيم و کمسيون پزشکي اينطور ميگويند ( که اين بيمار بايد شيمي درماني شود و درمانش همين است ) و شما گفتيد انشاالله با کمک دستورات طب سنتي بيمار شما را درمان مي کنم، الان 6 ماه است که تيتر HCG پائين آمده و ما مشکلي هم نداريم، ما ابتدا از طب سنتي شناختي نداشتيم، البته در مورد گياهان داروئي اطلاعاتي داشتيم، اما در مورد حجامت، و طب سنتي اطلاع نداشتيم .
اولين کاري که شما انجام داديد اين بود که وقتي گفتيد اين بيماري را مي شناسم و درمان مي شود ما خيلي روحيه گرفتيم، شما فکر کنيد خانم خونه، افتاده، و بيمار است، روحيه فرزندم خراب شده بود، همه چيز مان از کارافتاده بود، زندگي ما اين شده بود که برويم مشهد شيمي درماني کنيم، آزمايش مي گرفتيم تيتر کم مي شد کمي خوشحال مي شديم اما دوباره بعد از چند روز دوباره به همان وضعيت قبلي بر مي گشتيم .
به هرحال خدمت شما که آمديم ابتدا روحيه خوبي گرفتيم بعد شما داروي گياهي داديد و قبل از شروع به درمان، يک تيتر HCG گرفتيد. و هر 15 روز هم داريم تيتر رو کنترل مي کنيم، از زماني هم که درمان طب سنتي رو شروع کرديم تيتر پائئين آمد تا اينکه صفر شد، اصلا همسرم روحيه اش عوض شده، عوارض شيمي درماني الان اصلا وجود ندارد، داروهاي گياهي خيلي موثر بود،
بيمار ادامه مي دهد :
من يادم آمد که يکي از عوارض مهم شيمي درماني که خيلي برايم آزار دهنده بود اين بود که تمام موهاي سرم ريخت و آخرين بار که شيمي درماني شدم، قفسه سينه و پشتم آنقدر درد مي کرد که فکر مي کردم الان مي ميرم، آنقدر بدنم درد مي کرد که از درد نمي توانستم بخوابم و داروههاي مسکن زيادي مصرف مي کردم تا بتوانم بخوابم، يبوست شديد مي گرفتم، که وحشتناک بود، هرچي مي خوردم دفع نمي شد، جالب اين است که در طول درمان يک بار حتي پزشکان مدرن از من نپرسيدند که آيا يبوست دارم يا خير،
همسر بيمار:
همسرم25 کيلو در طول شيمي درماني اضافه وزن پيدا کرد، در بعضي مردم شيمي در ماني باعث کاهش وزن مي شد اما در بيمار ما با عث اضافه وزن مي شد، پا هاي بيمار آنقدر ورم مي کرد که نمي تونست کفش بپوشد تمام بدن ورم کرده بود، انگشترش داخل دست نمي شد، بعد از استفاده از داروهاي گياهي شما بيش از 15 کيلو در طول درمان کاهش وزن پيدا کرد
بيمار :
با مصرف داروهاي شما يبوست من کامل بر طرف شد، و روزي دو بار دفع داشتم خيلي راحت بودم، شما به من يک رژيم سنتي داديد گفتيد گوشت قرمز نخورم، مرغ هاي بازاري رو ممنوع کرديد، مهمترين توصيه اي که کرديد گفتيد من از غذا هاي مزاج سرد و ترش پرهيز کنم، و تمام داروهاي شيميائي را قطع کرديد.
بعد از شروع درمانهاي طب سنتي از روز اول بهبودي شروع شد، ابتدا يبوست من کامل از بين رفت، از داروهاي شيميائي خسته شده بودم، اين خستگي هم بر طرف شد روحيه ام خيلي خوب شد، موهايم که رشد مي کرد خيلي خوشحال بودم، بعد از شروع درمان سنتي خيلي سريع موهايم رشد کرد، موهايم پرپشت شد، روز به روز احساس سبکي مي کردم و وزنم کاهش پيدا کرد، قبل از درمان سنتي انگشتان و ناخنهاي پاهايم کبود شده بود و خيلي درد داشت، پاشنه پا و روي پاي من خيلي درد مي کرد به طوري که نمي تونستم کفش معمولي بپوشم، نمي تونستم راه بروم، الان همه اين علائم از بين رفته و خيلي خوب شدم
همسر بيمار:
از نظر هزينه با توجه به جوابي که ما گرفتيم روش طب سنتي با روشهاي مدرن قابل مقايسه نيست، ولي متاسفانه بيمه روشهاي شما را قبول ندارد، ما چند هزينه سنگين داشتيم، هزينه هاي سفر، اقامت در مشهد، ويزيت پزشک، داروهاي گران قيمت شيمي درماني، هزينه بستري در بيمارستان، سي تي اسکن ها، ام ار اي ها و سونو گرافي هاي مختلف، هزينه هاي روحي، مالي، جسمي و... ما ابتدا در يک مرکز خصوصي بيمارمان را بستري مي کرديم و هروقت دوز داروهاي شيمي درماني زياد مي شد، در بيمارستان بستري مي کرديم اينها هزينه سنگيني داشت.
حالا مقايسه مي کنيم :
شما ويزيت از ما نگرفتيد ، داروهاي گياهي هم که اينقدر هزينه اش کم بود که قابل مقايسه نيست اصلا اين مقايسه بين يک به هزار نه بايد يک به ميليون گفت، فکر کنيد ما هر بار که شيمي درماني مي کرديم براي کنترل بعدي همه اين آزمايشات و راديوگرافي هاي و هزينه هاي ديگر تکرار مي شد، اصلا هزينه ها قابل مقايسه نيست ما گاهي چند روز در مشهد در نوبت تخت بيمارستان بوديم چون تخت خالي نبود، گاهي مي رفتيم دکتر نبود، به سفر رفته بود، مشکلات خيلي زياد بود، از وقتي که اينجا مي آئيم خيلي راحتيم، شانس با ما بوده که شما را پيدا کرديم، الان ما به زندگي عادي برگشتيم هيچ مشکلي نداريم.
بيمار :
روحيه ام خيلي خوب است، گاهي به اون روزها فکر مي کنم، خيلي خوشحالم، ديشب وقتي ازمايشاتم رو گرفتم خيلي خوشحال بودم، باورم نمي شد که با اين روش شما اينقدر تيتر پائين بيايد،
من در حين استفاده از درمانهاي شما خدمت پزشکي رفتم که در درمانگاه خصوصي بود و من براي کنترل خدمت ايشان مي رفتم، و گفتم شيمي درماني را قطع کردم و دارم روشهاي طب سنتي را انجام مي دهم، ايشان عصباني و ناراحت شد و گفت شما نبايد شيمي درماني را قطع مي کرديد، خيلي کار اشتباهي کرديد، بيماري شما خطر ناک است، ممکنه که به جاهاي ديگر بدنتون برسه، ممکنه از سرطان هم بدتر براتون بشود، شما به عواقبش فکر کرديد که آينده بچه شما چي مي شود؟ خيلي من را ناراحت کرد، من شروع کردم به گريه کردن و خيلي ناراحت شدم
همسر بيمار :
من از محل کار به خانه آمدم ، وقتي ديدم که پزشک مدرن اين حرفهارا به همسرم گفته و روحيه اش خيلي خراب شده است، با هم صحبت کرديم و ديديم که داريم از طب سنتي نتيجه مي گيريم، و مجددا با هم توافق کرديم که روش طب سنتي را ادامه بدهيم و آمديم ادامه داديم .
آخرين جملات از زبان همسر بيمار:
ما دو سه سال در رنج بوديم
من اسم اين را معجزه مي گذارم،
زندگي ما تغيير کرد، و روز به روز بهتر شد و به زندگي عادي برگشتيم
خدا خواست که ما خدمت شما بيايم
خدا خيلي بزرگ است
خدا آدمها رو تنها نمي زاره
شايد به نخ اخر برسه ولي قطع نميشه
آخرين جمله از زبان بيمار :
يک معجزه بود داره يک معجزه ميشه
پايان و....... اين سرطان درمان شد و در پناه الطاف الهي اين قصه ها ادامه دارد،
(بسياري از درددلها و مطالب و مشکلات بيمار به دليل اسرار بيمار حذف شد و اسامي پزشکان مدرن نيز از مصاحبه حذف گرديد )