درمان بيماري پسوريازيس خانمي که سالها در يکي از کشورهاي اروپائي از روشهاي درماني طب مدرن استفاده کرد اما نه تنها درمان نشد بلکه بدتر شد
Psoriasis
پسوریازیس
این بیماری شاید به جرأت بتوان گفت تنها بیماری است که ظلم طب مدرن را در مراحل پیشرفته آشکار می کند.
کلینیک ما در منطقة یک شهرستان مشهد قرار دارد و اکثر بیماران اقوام و فامیل آنها خارج کشور هستند یکی از بیمارانم با خواهرش که مقیم سوئد است تماس گرفته و گفته بودند برای درمان بیماری اش که سوریازیس بود به ایران بیائید و به کلینیک ما جت مداوا مرجعه کند.
یک روز خانم و آقائی به مطب آمدند، خانم گفت من فقط بخاطر ویزیت شما از سوئد به ایران آمده ام وضعیت مرا ببینید 15 سال است که درکشور غریب تحت درمان هستم و هر روز بدتر می شوم آنقدر کورتون مصرف کرده ام که همه بدنم از بین رفته است. وقتی به این خانم نگاه کردم، ازهمراهش که یک آقا بود سؤال کردم ایشان مادر شماست، آقا گفت نه خیر ایشان خانم بنده است من آنروز خیلی خجالت کشیدم هر چه عذر خواهی می کردم باز هم از اینکه گفته بودم همسرش مادر اوست ناراحت بودم. البته هر کس جای من بود همین فکر را می کرد این خانم لاغر اندام بدن از فرق سر تا نوک انگشتان پا قرمز تیره، ملتهب و پوسته ریزی وحشتناک داشت اصلاً یک نقطه در بدنش نبود که پوسته ریزی نداشته باشد پوشت بدن سرخ و مثل آتش داغ داغ بود. صورت چروک افتاده، حالتی افسرده و نگران داشت مفاصل انگشتان دست بیمار تغییر شکل یافته و انگشتان کج شده بود. بیمار مؤدب و بسیار با شخصیت بود. سن بیمار در یک نگاه حدود 90 ساله نشان می داد که باعث شد من اشتباه کنم در صورتیکه سن واقعی بیمار 45 ساله بود.
از این بیمار یک نوار مصاحبه ویدئویی هم بعد ازدرمان دارم دیدن وضعیت این خانم واینکه از یک کشور دور آمده بود و انتظار معجزه از من داشت کارم را سخت تر می کرد بخصوص که گفته بودند این دکتر همة بیماریهای لاعلاج را درمان می کند.
با خودم گفتم خدایا هنوز من نمی توانم ازاین امتحانات سخت با موفقیت بیرون بیایم حالا نمی شد این بیمار به مطب من مراجعه نمی کرد. بهر حال این اتفاق افتاده و بیماری پسوریازیس بود، داستان دردناکی داشت بیمار به من گفت آقای دکتر در طول 15 سال به بهترین پزشکان اروپا در سوئد مراجعه داشتم و هیچکدام نتوانستند کاری انجام دهند همه گفتند بیماری شما درمان ندارد انشاءالله که شما بتوانید درد مرا درمان کنید.
باید عرض کنم بیماری پسوریازیس یک معظل جامعه است که اگر سالها کورتون مصرف کرده باشند به سختی به درمان پاسخ می دهند چون بدن آنها به داروهای استروئیدی عادت کرده و نمی توان کاری برای بیمار انجام داد و در بعضی موارد آنقدر مزاج بیمار آسیب دیده که در کوتاه مدت کار خاصی نمی شود کرد و بیمار هم به جهت اینکه سالها تحت درمان بوده نمی تواند بصورت طولانی درمان را تحمل کند.
درمان بیمار فوق کار مشکلی بود فکر نمی کرد اصلاً پاسخ بدهد شاید شدیدترین نوع پسوریازیس را داشت. خلاصه اینکه با ترس وامید برای بیمار پرونده تشکیل دارم؛ درمان رابا حجامت عام و اصلاح مزاج شروع کردم ضمناً به بیمار گفتم از خوردن گرمی جات پرهیز کند. یک هفته بعد آمد گفتکمی راحت تر هستم اما تغییر محسوسی نداشت حجامت از ناحیة کبد انجام شدو داروهای شیمیائی بیمار را قطع کردم. 10 روز بعد بیمار با وضعیت بسیار وحشتناکی به مطب آمد آنقدر گُر گرفته و بد حال بود که اصلاً باور کردنی نبود از دیدن این شرایط برای بیمار وحشت کردم با خودم خدایا چکار کنم این بندة خدا از این همه راه دور آمده و ما حالش را بدتر کردیم.
بیمار که متوجه نگرانی من شده بود گفت آقای دکتر من در سوئد با وجود داروهای شیمیائی هم به همین حالت می افتادم آنروز مجبور شدم بدلیل ترس از وضعیت بیمار یک آمپول دگزاستازون تزریق کنم. روز بعد حجامت عام تکرار شد. چند روز بعد بیمار مراجعه کرد وضعیت بهتری داشت شرایط امیدوار کننده ای پیدا کرده بود با خوشحالی گفت آقای دکتر حالم خیلی بهتر است. روغن مالی و اصلاح مزاج ادامه یافت. یک هفته بعد بیمار مراجعه کرد وضعیت بسیار خوبی نسبت به گذشته داشت قرمزی و التهاب بدن خیلی کم شده بود پوسته های بدن از حالت خشکی گذشته نرم تر شده و کاهش یافته بود. دستورات جدید که شامل پرهیز ، روغن مالی و داروهای گیاهی بود توصیه شد.
از بیمار حدود یک ماه بود که خبری نشد یک روز یک آقا برای حجامت آمده بود به من گفت آقای دکتر دست شما درد نکند دیروز پدرم سر سفره خواهرم را نشناخت گفتم کدام مریض گفت همان خانمی که پوسته ریزی شدید داشت و از سوئد آمده بود. گفتم یک ماه است که از بیمار خبری ندارم حالش چطور است برادر بیمار گفت معجزه شده اگر خواهرم را ببینید نمی شناسید توصیه کردم حتماً بگوئید به مطب بیایند.
چند روز بعد بیمار به مطب آمد همه پرسنل مط به طرف بیمار آمدند صحنة عجیبی بود یکی از همکاران از شوق دیدن بیمار اسفند دود کرد و همه از خوشحالی باورمان نمی شد که این همان خانم مبتلا به پسوریازیس باشد تمام ثبورات و پوسته ریزی ها از بین رفته بود پوست بیمار کاملاً عادی و قرمزی نداشت چهره اش صاف و تمام چروکهای صورت اصلاح شده بود همة علائم بطور معجزه آسائی از بین رفته بود . باور بفرمائید بیمار 40 سال جوان شده بود و این بخوبی احساس می شد.
خوشحالی در چهره اش موج می زد به من گفت آقای دکتر یک روز در طول 15 سال گذشته این حال خوب را نداشتم. شما معجزه کردید 15 سال در سوئد هیچ دکتری به من نگفت فلان غذا را بخور یا نخور دستورات شما شفا بخش و معجزه آسا بود.
هیچ پزشکی تا بحال نتوانسته بود کاری کند که من به این حالت درآیم از بیماری ام هیچ خبری نیست با فرزندانم تماس گرفته ام بچه ها گفته اند حتماً بیائید سوئد تا نتیجه درمان را ببینیم.
بیمار به صورت معجزه آسائی تغییر کرده بود خانواده اش آرزو داشتند که حتی یک روز بتوانند صورتش را بدون پوسته ریزی و التهاب ببینند.