زكام
فرود آمدن فضول دماغ است از دو بطن مقدم
دماغ به سوی منخرین.
زكام را خبطه نیز گویند.
نزله
ریختن فضول رطبه است از دو بطن مقدم دماغ
به سوی حلق
سبب جزیی آن 8 امر است:
1- سوء مزاج حاری است كه عارض دماغ گردد.
و از اسباب خارجیه مانند تابش آفتاب یا
مالیدن ادویه و ادهان حاره بر سر یا بوئیدن مشك و زعفران و... از مسخنات كه گرم گرداند
دماغ را و رقیق گرداند فضول محتبسه در آن را و منجذب گرداند فضول را در جمیع بدن به
سبب گرمی آن به سوی دماغ برای ضرورت خلاء
در اول زكام آب رقیق از بینی بر آید با
حدت
حلقوم خشك میگردد
خواهش آب و چیزهایی سرد مایع به هم میرسد
علامت آن
تقدم سبب است و احساس خارش و لذع در بینی
به سبب حدت و بورقیت فضول رقیقه منصبه به سوی آن و سرخی چشم و انف و احیانا سرخی كمی
در بشره نیز
و
اگر با آن حمی باشد علامات آن زیاده و شدت
و زكام بیشتر
رطوبت بورقیه: رطوبتی است كه حرارت در آن
اثر كرده ولی به نضج نرسانیده بلكه نوعی سوختن و عفونت درآن ایجادكرده است، چنانچه
درابدان پیران زیاد مشاهده میشود كه خلطی لذاع و تیز و سوزنده است
2- حرارت مزاج دماغ است بدون آنكه حرارت
خارجیه به آن رسد و یا حرارت جمیع بدن نیز كه صعود نماید بدان جهت، ابخره كثیره به
سوی دماغ كه پر گرداند آنرا.
علامت آن
با علامات مذكوره در نوع اول، عظم نبض و
سرعت و تواتر آن و تغییر رنگ قاروره به سوی
ردی
3- سوء مزاج بارد است كه عارض دماغ گردد
از اسباب خارجیه
مانند رسیدن سردی شدید به سر كه تكثیف و
انسداد مسام آن نماید و محتقن و متراكم گرداند بخارات را و تحلیل نیابند و نزول نمایند
به سوی بینی و نیز غذایی كه وارد دماغ گردد
به سبب برودت آن هضم و نضج تام نیابد و فضول گردد و نزول نماید
علامت آن
حدوث زكام بعد از اسباب مذكوره و وجدان ثقل كمی در سر و آنچه از بینی و حلق اخراج
یابد غلیظ و سفید و مایل به كبودی باشد و اگر با آن تب باشد به زودی زایل گردد
4- سوء مزاج بارد نفس دماغ است
جهت آنكه دماغ بارد نضج نمی دهد غذایی را
كه می آید به سوی آن و نیز تحلیل نمی دهد ابخره را كه صعود می نماید به سوی آن بلكه
به سبب عدم نضج مستحیل به فضول رطوبی گشته و از منخرین اخراج می یابند و لهذا صاحب
آن دایم النزله می باشد
علامت آن
كلال حواس و كسالت مزاج ، ثقل سر بدون گرمی
آن و راحت یافتن به آنچه باعث گرمی سر گردد و سایر دلایل برودت دماغ كه ذكر یافت
5- امتلای حادث جمیع بدن و سر است ولیكن
در سر زیاده به سبب ارتفاع ابخره از بدن به سوی سر
و
این خود بر 4 نوع است به حسب اخلاط اربعه
5.1- ابخره صفراوی
حدت و گرمی به حدی كه منخرین گویا می سوزند
و اخگر آتش در دو منفذ بینی گذاشته اند
گاه زخم نماید به سبب كمال حدت پره های بینی و پشت
لب را
آنچه اخراج یابد زردرنگ
صداع حقیقی به جهت امتلای دماغ از آن ماده
لهیب گرمی و عطش و اخراج هوای گرم از منخرین
سوزش چشم و برآمدن آب گرم از چشم
5.2- ابخره دمویت
سرخی هر دو چشم
كدورت حواس و بهت و هیجان
نیامدن خواب غرق به جهت انبساط روح و میل آن به خارج به جهت حرارت دم
ادراك دغدغه و خارشی در لهات و عمور اسنان
و هر دو گوش و صوت به جهت تحریك آن ابخره غلیظه و احتباس آنها تحت جلد و عدم تحلیل
آنها به آسانی و احداث خارش و حدت
آنچه از بینی اخراج یابد شبیه به رنگ گل
سرخ باشد
حلاوت دهان و نموست آن
5.3- بخارات رطوبیه بلغمیه
این اسلم انواع است به جهت آنكه مرض ملایم
به مزاج عضو ضرر آن كمتر رسد از غیر ملایم مگر آنكه بسیار قوی باشد كه قوت عضو قادر
بر انقهار و استیلاء بر آن نباشد.
ثقل راس و حواس
رطوبت دهان
عدم ادراك به طعوم آنچه خورد و آشامد
ثقل زبان در هنگام تكلم
( زیرا كه خیشوم مخلوق جهت تصفیه و تحسین
صوت است، هرگاه نقی و پاك باشد از بلاغم غلیظه و رطوبات لزجه صدا به نیكویی و تحریك
آن بر مجرای طبیعی باشد و تكلم به فصاحت نماید و الا فلا )
5.4- بخارات سوداویت
حدوث این كمتر است به جهت آنكه تا سبب قوی
نباشد صعود نمی نماید سودا به مخالطه اخلاط دیگر به دماغ
خشكی چشم
ثقل
صداع
بی مزگی دهن
یافتن طعم چیزی سوخته
یافتن بوی دخان سوخته از بینی با اندك عفونتی
به جهت اندفاع قدری از ماده به سوی خیشوم و مصفات
نکات
ماده زکام و نزله برخی حار حاد رقیق صفراوی
تلخ، بعضی حار دموی، بعضی سرد غلیظ بلغمی ترش، بعضی شور بد طعم و برخی بی مزه است به
حسب اختلاف مواد و حالات آنها در غیر طبیعی و فساد
عدم غفلت در درمان
زود نضج داده و دفع و اخراج نمایند والا
باعث بیماریهای بسیار می گردد
به هر عضوی برسد آن را بیمار گرداند از
امراض مخصوصه آن و تقاضای ماده نزله
اگر قوت دافعه دماغ ضعیف باشد یا منافذ
دفع ماده اش مسدود گردد به سبب خلطی غلیظ، ابخره و رطوبات در دماغ محصور گردند. سده
تام سبب سکته و سده ناقص سبب صرع است.
اگر ماده در عروق دماغ باشد:
قلیل المقدار باشد سبب صداع و شقیقه می شود.
کثیر المقدار و محترق باشد سبب مالیخولیا
می شود.
اگر ماده در جوهر دماغ و یا در غشای آن
داخل باشد سبب سرسام و سبات و مانیا می شود.
اگر ماده در عروق سر و دماغ باشد سبب دوار
و سدر می شود.
اطبا گفته اند:
مادام که ماده در دماغ موجود باشند زکام
و نزله را سد نباید کرد بلکه اخراج باید نمود ماده آن را بالتمام.
اگر خودبه خود بند شود به استعمال مفتحات
و مرققات، انفتاح و اخراج باید فرمود.
دکتر الهام قدمی یزدی از سايت مرجع طب سنتي